ما از خم پر جوش ولایت مستیم
عهدی ازلی با ره مولا بستیم
بنگر که وظیفه چیست درین هنگامه
ما افسر جنگ نرم آقا هستیم....
امروز بهتر بگویم دیروز وقتی پیامک مشخص شدن نام یکی از 5 شهید گمنام برام اومد اول جا خوردم آخه انتظار چنین چیزی رو نداشتم بعد دلم گرفت به خاطر قول و قرار های مراسم تدفین به خاطر اون چند ساعت آخر شب توی معراج به خاطر مراسم شب تدفین و...
بعد دقیقا به جمله ی شهید آوینی: پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند
بعضی وقتا آدم می خواهد سرشو بکوبه تو دیوار از دست بعضیا چندر روز پیش جشن و اینا رو همه یادشونه افتضاحی که آقایون به بار آوردن از اون نمی گم از کم کاری تو مراسم شهدا نمی گم من از شهدای گمنام عقدا می خواهم بگم یه سری به شهر همجوار بزنید همه جا عکس ستاره های نورانی شهرشون هست شهر ما هم عکس آقای....م.خ
شهر کلا و هواست پارچه می زنه سه راه فلان
ای یک دلنوشته بود
یا علی
اینجا اردکان یزد شهر خاک و خشت و خاطره
سلام
امروز من برای اولین بار دست به قلم شدم
یا علی
من می نویسم شاید چشم هایی ببینند